چقدر دلم هوای خانه هایی کرده که خدا اجازه داده که بلند مرتبه شود و در آنها ذکر او شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند. و چقدر دلم هوای دیدار مردانی کرده که هیچ کسب و تجارت و کاری آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نگرداند و از روزی که دل و دیده‌ها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند. مردانی که سر در کار و دل در یار دارند. مردانی که سر سپرده اند و دل از دنیا بریده اند و در میان خلق بی هیچ تفاوتی زندگی می کنند. حیف و صد حیف که من لایق این خانه و این مردان نبودم.