۲۸ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

ای قربون اون صلیبت!!!

این پست تقدیم می کنم به اون خوشگل های مامانی که به امید ساده تر بودن دین مسیحی یه صلیب خوشگل انداختن گردنشون 😘 و تقدیم می کنم به همه اون جیگررررهایی که هر کار می کنن و بهشون می گی گناه داره، می گن اسلام دین رحمته و خدا مهرررربووووونه و ما پیامبر و اماما دووووست داریم و شفاعتمون می کنن 😍 متن زیر از انجیل برنابا است که معتبرترین انجیل مورد تایید بسیاری از مورخین مسیحی و مسلمان اه و از زبان عیسی مسیح (یسوع) بدون هیچ تغییری و بدون شرح تقدیم این عزیزان ❤ می شه و در خصوص نحوه شفاعت پیامبر اسلام (ص) در روز قیامت برای گناهکاران امت خودشه: 😥😓😓😵😰😱

 

(۱۷) «اما آن چه مختص است به مؤمنانی که هفتاد و دو درجه دارند با خداوندان دو درجهٔ کمتر که ایمان دارند بدون اعمال صالحه، چون که فرقهٔ اول بر اعمال صالحه محزون بودند و فرقهٔ دیگر مسرور بودند به شر، پس همگی هفتاد هزار سال در دوزخ مکث خواهند کرد.» (۱۸) «پس از این سال‌ها فرشته جبرئیل به دوزخ می‌آید و می‌شنود که ایشان می‌گویند: ای محمد، کجا شد وعده‌ات به ما که هر کس بر آیین تو باشد جاویدان در دوزخ نماند؟» (۱۹) «پس فرشتهٔ خدای در آن وقت به بهشت برگردد و پس از آن که نزد رسول‌الله شود، با احترام آن چه را شنیده بر او بخواند.» (۲۰) «آن گاه پیغمبر با خدای تکلم کرده، می‌گوید: ای پروردگار من و خدای من، وعدهٔ خود را به منِ بنده‌ات یاد بیاور که وعده کردی کسانی که آیین مرا بپذیرند جاویدان در دوزخ نمانند.» (۲۱) «پس خدای در جواب می‌فرماید: ای خلیل من، طلب کن آن چه می‌خواهی که من به تو آن چه بخواهی می‌دهم.» (۱) «پس در آن وقت رسول‌الله عرض می‌کند: ای پروردگار، کسانی از مؤمنان یافت می‌شوند که هفتاد هزار سال در دوزخ مکث کرده‌اند.» (۲) «کجاست رحمت تو، ای پروردگار من،» (۳) «من همانا به سوی تو زاری می‌کنم تا ایشان را از این عقوبات تلخ آزاد نمایی.» (۴) «پس آن وقت خدای چهار فرشته مقرب خدای را امر می‌فرماید که به دوزخ رفته و هر کس را که بر آیین پیغمبر اوست بیرون آورده و او را سوی بهشت او رهبری کنند.» (۵) «آن امری است که آن را خواهند کرد.» (۶) «از فواید آیین رسول‌الله این می‌شود که هر کس به او ایمان آورده باشد به بهشت خواهد رفت، بعد از عقوبتی که از آن سخن راندم.» (۷) «حتی اگر چه عمل صالحی هم نکرده باشد؛ زیرا بر آیین او مرده است.»

  • تشنه آرامش
  • پنجشنبه ۳۱ تیر ۰۰

ابراهیم (ع) در قرن ۲۱ ام !

پس ابراهیم (ع) نگاهی به جایگاه پست و مقام انداخت و گفت: ای پست و مقام! ای ریاست محترم! ای مدیر کل! ای رییس جمهور! همانا تو هر کار که بخواهی می کنی و بر همگان سلطه داری! پس تو خدای من هستی! پس ناگاه زیراب زنان و مقام دوستان جمع شده و توطئه کردند و ریاست های محترم از صندلی های خود به زیر کشیده خود به جای آنان نشستند! پس ابراهیم (ع) گفت: تو نمی توانی خدای من باشی! پس آن گاه پولداران و ثروتمندان دید که مشغول لذت بردن از ثروت خود بودند! پس گفت: ای پول و ثروت! با تو همه کار می توان کرد و قدرت تو لایزال است! پس تو خدای من هستی! پس به ناگاه تورم به در آمد و پول چون چرک کف دست بی ارزش شد!! و ارث خواهان آمدند و چون کفتارها در کمین مرگ ثروتمندان نشستند! پس ابراهیم (ع) گفت: تو هم نمی توانی خدای من باشی! پس روی به زنان و دختران زیباروی کرد که عشوه کنان پیش می آمدند و پیامک ها داده و چشمک ها می زدند! پس ابراهیم (ع) گفت: ای جنس مونث! همانا تو بالاترین درجه از لذت و آرامشی! پس تو خدای من باش! پس گذر زمان خود را نشان داد و آن عشوه ها مال دیگران شد! و آه و ناله و قرقر و نق نق و دعوا برای شوهر ماند! و لیست توقعات رنگ و وارنگ و خریدهای نامعقول و مهمانی های رنگ و وارنگ رو شد! و شوهر تبدیل به الاغی بارکش شد! پس ابراهیم (ع) عق زنان گفت: دور شو ای پلید تو هم نمی توانی خدای من باشی! پس روی به تکنولوژی و پیشرفت کرد و گفت: همه چیز در این قرن تو هستی! پس تو خدای من باش! پس لپ تاپ خود روشن کرد و ویندوز بالا آمد و به ناگاه هنگ کرد و ابراهیم دکمه کنسل بزد و با واژه کنسلینگ مواجه شده شاخ درآورد!  پس گفت همان دوره خودم بهتر بود که مردم ماه و خورشید و ستاره و آتش می پرستیدند! لااقل آن ها خیلی بهتر از این آشغال هایی بود که مردم در قرن ۲۱ ام می پرستند! این بگفت و به درگاه خدا دعا کرد و گفت: خدایا مرا به زمان خودم برگردان چون اینجا حتی پیجم فالور هم ندارد که این نمایشی که بازی کردم ببیند و دست از پرستش بت هایش بردارد! پس خدای او را به زمان خودش برگرداند و فقط یک نفر روی پیجش کامنت گذاشت: من تو رو فالو کردم تو هم بی زحمت منو فالو کن ! بوس بوس!!!

  • تشنه آرامش
  • چهارشنبه ۳۰ تیر ۰۰

کادو بگیر حرفه ای!

روزها و مناسبت هاشون برای هر کسی یه جور معنا دارن. مثل همین امروز که روز عرفه بود. یا روزهای ولادت معصومین. برای بعضی ها اعمال و عبادات و ثواب های خاص اون روز مهمه و با انجام دادنش لذت می برن. من که جزو این دسته نیستم و همین اعمال واجبم رو هم به زور انجام می دم. من جزو کادو بگیرهام !! 😅 ((کادوبگیر)) به اون دسته از افرادی گفته می شه که اینجور روزها چشم امیدشون به دست خدا یا معصومین برای دریافت یک کادواه که باهش دلشون روشن شه ... حالا هر چه از دوست رسد نیکوست. شاید کادوهای کوچیکی که من می گیرم برای شما معنی و اون حس و حال رو نداشته باشه برای همین مثال نمی زنم 🙂 ولی واقعیتش دلم می خواست یک کادوبگیر معنوی بودم. دلم می خواست یه معرفت، یه بصیرت، یه اشارت، یه نور، یه نشونه و یه چیزی از دست معشوق تو این روزها کادو بگیرم که موندنی باشه. حیف که این جور کادوها تلاش و ظرفیت و لیاقت می خواد که من ندارم 😥 ولی دلم می خواست بدونی که دلم می خواد ... درسته که دلم به کادوهای کوچیکی که بهم می دی خوشه و همین که از دست محبوب می رسه کلی ذوق می کنم ولی ... 

  • تشنه آرامش
  • سه شنبه ۲۹ تیر ۰۰

جاده این بار به چپ پیچید !

خیلی اشتباه کردم که زود قضاوت کردم 😥 خیلی بده وقتی یک اتفاق ۹۹۹ بار می افته و هر ۹۹۹ حق با شماست و بعد بار ۱۰۰۰ ام برعکس دفعه های قبل حق با شما نیست و شما طبق عادت بارهای قبل جوش میارید 😥 حرفمو اصلاح کردم و گفتم حق با شماست ولی واقعا گند زدم که بی دقت رد کردم و حرف های نامربوط هم زدم 😥 و حالا خدایا کسی جز تو نیست که بیام پیشش و بگم این اشتباه پاک کنه و اصلاح کنه 😓 چون اینجوری اصلا خوابم نمی بره 😓 کاش قبل باز کردن دهنم از این به بعد بیشتر دقت کنم 😥 حتی اگه یک میلیون بار قبلی حق با من بوده باشه 😓 چون جاده یک بار ممکنه به چپ بپیچه ، حتی اگه هزار بار به راست پیچیده باشه و بعد برم ته دره 😓

  • تشنه آرامش
  • دوشنبه ۲۸ تیر ۰۰

مسابقه اصطلاح سازی

بهش چی می گن؟ با پنبه سر بریدن؟ دستکش مخملی؟ دیگه چی؟ واقعا ارزش داره چند تا اصطلاح دیگه هم براش پیدا کرد! انقدر که اشکال مختلفی داره و انقدر که این کار زشت و وقیحه! این که ژست مهربون بگیری و بخوای سوار یکی بشی یا یه چیزی بهش تحمیل کنی! این که ژست لفظ قلم و اخلاق و ادب بگیری و نهایت ظلم و دروغ و کثافتکاری رو بخوای انجام بدی! دوستان فرهنگستان لغت فارسی لطفا همراهی کنن و یه چند تا اصطلاح براش بسازیم! مثلا کثافت زیر کت و شلوار! یا چاقوی زیر دست گل! واقعا که اینجور آدم ها خیلی نفرت انگیزن! حتی خودشون هم باورشون شده که مهربون یا با اخلاق ان و یا حق با اون هاست! بهشون هم بگی ... دو قورت و نیم شون هم باقی اه ! دوستان لطفا اصطلاح بسازین بفرستین! ممنون می شم 🙂

  • تشنه آرامش
  • يكشنبه ۲۷ تیر ۰۰

عمرت دراز باد!

قبل کرونا چقدر بدو بدو داشتم! چقدر کار سرم می ریخت. چقدر صبح های زود عجله داشتم. چقدر همه چی سریع بود! اصلا نمی فهمیدم دنبال چی هستم! بعد یکی کنترل زندگی رو برداشت و زد رو دور آهسته!! حالا چند وقته همه خوابن! همه چی کند و آهسته است! البته دور و برم کم نیستن کسایی که هنوز شتابان می دون! ولی هر کی به من و کارهام ارتباط داره الان خوابه! حالا می تونم یک کم به مناظر اطراف نگاه کنم! می تونم یه گوشه پارک کنم و از خودم بپرسم الان کجا دارم می رم!؟ می تونم بشینم و با خودم فکر کنم اصلا این کار ارزششو داره یا نه؟! یا این که ته همه این ها چی می مونه؟! خدا رو شکر کرونا برای من منحوس نبوده! خدا رو شکر که منم فقط به فکر این که کی می شه دوباره دور هم باشیم نیستم و حسرت این چیزهای پوچ و بیهوده رو نمی خورم! کرونای مبارک برای من فرصت اندیشیدن و نفس کشیدن اه! حالا فواید بسیار دیگه اش جای خود! کرونا عمرت دراز باد! 

  • تشنه آرامش
  • جمعه ۲۵ تیر ۰۰

لنگش کن!

چند شبه مشغول کشتی گرفتن با نفس خودمم و همون اول زیر یه خم می گیره و خاکم می کنه!! عجب غولی ساختم ازش!! انقدر که همش بهش توجه کردم و هر چی هر وقت خواست بهش دادم حالا از پسش بر نمی آم دیگه!! باید یک کم بهش سخت بگیرم و اذیتش کنم ضعیف بشه که لااقل انقدر زود نزنه ام زمین!! بار انداز کردنش که هنوز زوده! ولی لااقل بتونم یه بیست دقیقه تو خواب مقاومت کنم و زرتی بلندم نکنه و نکوبونه تو خاک! تا قبل از بهار زمستونی باید بتونم یک کم جونش بگیرم که اون موقع دیگه بتونم یه دو تا زیر ازش بگیرم لااقل! نگران نباشین! خودم هم نمی دونم چی می گم 😅 هذیون ناشی از زمین خوردن زیاده 😉 امیدوارم تا آخر این مبارزه انگیزه ام از دست ندم. خدایا تو رو به هر کی برات تو این دنیا از همه عزیزتره همین یک قلم ازم نگیر تا بتونم طاقت بیارم. دیگه نمی خوام بشینم کنار گود و حسرت بخورم. 

  • تشنه آرامش
  • چهارشنبه ۲۳ تیر ۰۰

خدایی اش ریاضی رو حال کردی؟!!

حدیث از امام علی هست که جبراییل سه هدیه عقل حیا و ایمان رو به حضرت آدم عرضه کرد و گفت تنها یکی اش رو انتخاب کن و حضرت آدم عقل رو انتخاب کرد و حیا و ایمان هم که تابع عقل بودن براش موندن. نتیجه این حدیث که خب واضحه که نتیجه عقل حیا و ایمانه. ولی یک نتیجه ریاضی که از این معادله می شه گرفت دروغ گویی اه!! دروغ گویی کسایی که می گن ما عقل داریم پس به ایمان یا حیا یا هر دو نیاز نداریم!! بقیه اش دیگه بدون شرحه 🙂 خدایی اش ریاضی رو حال کردی ؟!! 😅

  • تشنه آرامش
  • سه شنبه ۲۲ تیر ۰۰

اون زیپ بکش بی زحمت!

حدیث هست که گره گشایی از کار مردم از فلان هزار رکعت نماز ثوابش بیشتره. و حدیث هست که اگه نماز قبول بشه بقیه اعمال قبول می شه و اگه نماز رد بشه هیچ عمل دیگه هم قبول نمی شه. و آیه قران هست که خوبی به این نیست که رو به مشرق و مغرب کنید بلکه خوبی به اینه که به خدا و پیامبر ایمان بیاورید و انفاق کنید و .... حدیث هست که بالاترین زهد در اسلام انجام واجبات و ترک محرماته. نمی خوام با گفتن متن عربی و منابع این احادیث و آیه ها وقتتون بگیرم. با یک جستجوی ساده تو اینترنت می تونین سایت هایی پیدا کنین که همه چیز دقیق گفتن. هدفم اینه که شما رو با انواع احادیث و آیه هایی روبرو کنم که مرتب شما رو از نماز و ظواهر دین به انفاق و خوبی و بالعکس هدایت می کنن! شاید به نظرتون این یه جمع چیزهای متناقض بیاد ولی ته ته این احادیث شما رو به یک کلام می رسونه: بابا جان! تسلیم محض امر خدا باش هر کار گفته بکن و هی نگو من نماز نمی خونم چون خوبی کردن به مردم خییییلی مهم تره! یا هی نگو از همه چی مهم تر نماز و نماز شبه! یا نگو ای بابا اسلام که انقدرها هم حجاب براش مهم نیست و خووووبی کردن مهمه! بابا جان! اون زیپ بکش! هر چی گفتن بگو چشم! وگرنه مسلمون نیستی! چون مسلمون یعنی تسلیم کامل و فقط همینه که ته تهش مهمه! خلاص! 

  • تشنه آرامش
  • دوشنبه ۲۱ تیر ۰۰

یک روز از نوع چهارم!

می گن تو زندگی دو جور روز داریم، روزهای مشکل و گرفتاری و روزهای آسونی و خوشی. ولی به نظر من دو جور روز دیگه هم داریم که ترکیبش با این روزها چهار جور روز رو می سازه 🙂 روزهای شلوغی و پر کاری و روزهای بیکاری و سکوت محض! حکمت روزهای سخت و آسون رو هممون می دونیم، این که بدونیم دنیا می گذره، به خودمون مغرور نشیم و به دنیا دل نبندیم و توکلمون فقط به خدا باشه. ولی کسی می دونه حکمت روزهای شلوغی و خلوتی چی اه؟ به نظرم حکمتش اینه که بدونیم لحظه های بیکاری و خلوتی و سکوت مون چقدر با اهمیت ان و اون ها رو غنیمت بدونیم و به جای گذروندن تک تک این لحظات به تفریح و ایجاد دوباره شلوغی و سرخوشی، با خودمون بیشتر خلوت کنیم و به خودمون و گذر عمرمون عمیقا فکر کنیم. برای این قدر این سکوت رو بدونیم و در خودمون غور کنیم و نفس هامون رو بشمریم و به قلبمون نگاه کنیم تا بتونیم حقیقت وجودمون رو بشناسیم و قدر عمرمون رو بهتر بدونیم. چقدر بده که این روزهای مهم رو به همین سادگی رها می کنیم که بگذره ☹ واقعا حسرت بزرگی به همراه داره. 

  • تشنه آرامش
  • يكشنبه ۲۰ تیر ۰۰

فقط یک درجه فرمونو بچرخون نری تو دره!!

در این چهل سال چه کردم؟! این سوالی اه که باید در تولد ۴۰ سالگی از خودم بپرسم. پیامبر در این سن به بعثت رسید و من در این سن به آرزوی جوانی ام رسیدم!! اگر هم سن پدرم از دنیا بروم می مونه حدود ۲۰ سال دیگه! اگر فرض کنیم ۲۰ سال اول بچگی و جوانی بوده و حساب نمی شده، نصف راه رو آمدم و حالا گیریم فضایلی هم کسب کردم!! ولی چقدر کار هست که باید انجام می دادم و انجام ندادم، چقدر چیزها بود که باید در درونم کسب می کردم و نکردم و چه نفس ها که باید با توجه می کشیدم و نکشیدم. ولی بزرگترین خسارت میزان شناختم از خدا و خودمه که صفر صفره! ای کاش وسط این همه خوابیدن ذره ای هم به وجود خودم توجه کنم و وسط این همه خوردن و جمع کردن کمی هم بیشتر ببخشم و پیش بفرستم و وسط این همه شهوت و آرامش کسب کردن کمی هم نور کسب کنم. اگه تو تولد چهل سالگی ام نتونم شروع کنم، این ۲۰ سال هم مث برق و باد می گذره و تموم می شه و تنها چیزی که برام می مونه اون حسرت بزرگ و دردناکی اه که بهم وعده داده شده! واقعا خاک عالم به سرم اگه با همین فرمون برم تو این دره! فقط کافی اه یک درجه فرمون رو بچرخونی احمق جان!! 

  • تشنه آرامش
  • جمعه ۱۸ تیر ۰۰

چشم چرانی من!

پیشاپیش از این که چشم چرانی های من با ایدئولوژی شما جور در نمی آد معذرت می خوام!! این داستان چشم چرانی منه! خب نباید هم زیاد مثبت باشه! از اسمش پیداست! زیر ۱۵ ساله ها نخونن! یه روز گرم تابستون و سر ظهر توی اون محله پایین شهر که پر از مسجد و حسینه است ته صف شلوغ نونوایی واستادم. قدم های آهسته اش که سعی می کنه دور از جمعیت مردها واسته رو حس می کنم. دلم می خواد سرمو بیارم بالا و به صورت ماهش نگاه کنم و اون صورت نورانی و زیبا رو ببینم ولی می دونم این کار درست نیست! همینقدر که به پاهاش نگاه می کنم و از گوشه و پایین چشمم زیر نظر گرفتمش احساس گناه می کنم! ولی دست خودم نیست!! مجذوب اون حیای بهشتی ام که سه چهار متر دور واستاده و اصلا براش مهم نیست نون تموم شه! و مطمئنم اگه مجبور نبود حتی نمی اومد نونوایی. بالاخره نون تموم شد و جمعیت مردان گرسنه از سر و کله هم بالا رفتن و نون ها گرفتن و ناپدید شدن و جلوی پیشخون خلوت شد. کارتم کشیدم و تا تونستم دور واستادم. آهسته جلو اومد و کارت کشید. سرمو آهسته بالا می آرم و به دستاش نگاه می کنم که قبض رو از دستگاه پوز جدا می کنه. خوب می دونم چرا این کارو می کنه. چون می خواد تا حد امکان با نونوای نامحرم حرف نزنه و قبض رو جلوش بزاره تا خودش بفهمه و نون به تعدادی که می خواد بیاره. خدای من واقعا بی نظیره! قطعا زمینی نیست! چون اصلا با منطق زمینی ها جور نیست! چقدر تعداد همچین فرشته هایی روی زمین کمه! مثل در و مروارید کمیابن! قلبم تو سینه ام برای این همه حیا می زنه! باید از خودم شرم کنم که انقدر چشم چرونم! دقیقا بر خلاف اون چیزی اه که کارگردان های منحرف سریال های تلویزیون و بازیگرهای لختی که چادر بازیگر چادری فیلم اصلا بهشون نمی آد می خوان به جامعه القا کنن، راجع به دخترهای چادری ای که وسط ۲۰۰ تا مرد نامحرم با کمال پررویی تا آخر فیلم می لولن و هی مثلا چادرشون هم می کشن رو صورتشون!!! و برعکس هزاران دختر ظاهرا چادری دیگه که هر روز می بینم! این گوهر کمیاب اصلا برای این جامعه ساخته نشده و جامعه هم برای همچین فرشته ای! حتی برای پسرهای مذهبی خوب! هر وقت پسر مذهبی دم بختی رو می بینم که به جای ازدواج با همچین فرشته هایی با یه دختر به قول خودشون اجتماعی و مثلا مذهبی ازدواج کرده دلم می خواد خفه اش کنم! دلم می خواد با همه وجودم اون پسر رو لعن و نفرین کنم که باعث شده همچین فرشته ای توی خونه بدون خواستگار بمونه و مجبور شه اینجور بیاد و کاری رو بکنه که با همه وجودش ازش متنفره! آخ چقدر من ابلهم!! چی دارم می گم؟! برای کی دارم می گم؟! هرگز کس دیگه ای پیدا نمی شه و نخواهد شد که درک کنه چی دارم می گم!! نون اش رو بدون حتی یک کلمه حرف و با حیا برداشت و آهسته از یک گوشه داره می ره خونه. همینجور که به کفش های ساده بدون پاشنه و چادر مشکی ساده اش نگاه می کنم اشک تو چشمم جمع شده! از این که این فرشته یا محکومه تنها بمونه یا محکومه خودش رو تغییر بده و رفتارهایی بکنه که ازشون متنفره تا شاید خریدار پیدا کنه! و دردناک تر از اون وقتی اه که به طور کامل تسلیم و عوض بشه و دیگه همچین فرشته ای نباشه. خدا نگهدار ای گوهر کمیاب و ماه شب تاب. دیگه تا یک سال شایدم دو سال شایدم تا ابد دیگه بعیده یکی مثل تو یه جا ببینم!! خدایا منو ببخش که چشم چرونی کردم!!  

  • تشنه آرامش
  • پنجشنبه ۱۷ تیر ۰۰

من حمال نیستم!

به یک چشم بهم زدن ۴۰ سالش گذشت و بقیه اش هم سریع تر از این می گذره! بعدش مسافرم! باید هر چی قابل برداشتنه بردارم و بقیه اش همه بگذارم و برم. ولی بدتر از همه بارهایی اه که نباید بردارم و با سنگینی شون راه رفتن طاقت فرسا می شه! بارهای اضافی! و شاید بشه گفت بادهای اضافی! چیزایی که تو این دنیا باده و برای اون دنیا باره! مثل عنوان و مقام ! همون چیزایی که عاشقاش برای رسیدن بهشون خودشونو همدیگه رو تیکه پاره می کنن! معاونت محترم! ریاست محترم! مدیر محترم! اگه بدونن اینا چه بارهای سنگین و آزار دهنده ای ان هرگز حتی سمتشون هم نمی رن چه برسه به این همه حرص! و بعدش هم سوء استفاده کردن ازش!! واقعا دیوانگی محضه! من که حتی سنگینی بار حاج آقا و سید و استاد و این جور چیزا رو هم نمی تونم تحمل کنم چه برسه به ریاست محترم!! هر روز نگرانم و شب ها کابوس می بینم که چرا انقدر بارم سنگین کردم 😥 شبا برای این که بتونم از سنگینی این بار که راه نفسمو بسته خلاص شم باید با خودم تکرار کنم من هیچی ندارم و هیچی نمی خوام و هیچکار نمی خوام و نمی تونم انجام بدم! واقعا در عجبم این کفتارها چطور با این عناوین و پست و مقام ها و سوء استفاده ها و ظلم ها و منفعت طلبی هاشون شب سرشون می ذارن رو بالش!؟ خدا رو صدها هزار بار شکر که به یک کله خرابی مثل من اجازه نمی دن نزدیک پست و مقام هاشون بشم ! وای اسمش بردم حالم باز خراب شد! خدایا رحم کن! 

  • تشنه آرامش
  • چهارشنبه ۱۶ تیر ۰۰

آفتابه دزد !

واقعا دردناکه که می بینی جماعت فوج فوج به سمت ناحق مشتاقانه می شتابند در حالی که می دونن ناحق اه ولی چون به نفعشونه ! در حالی که اگه یک ذره چشماشون باز کنن می بینن که حتی تو همین دنیا هم به ضررشونه! و همه هم معترفند که حق درسته و خوبه! ولی بهش پشت می کنن و ازش گریزانند چون سخته! در حالی که اونقدرها هم سخت تر نیست! یعنی همه دنیا و آخرتشون رو به یک سر سوزن تفاوت در سختی کشیدن کمتر می فروشن! خیلی راحت! و آخر هم می بینی هیچی جز توهم سود بردن نصیبشون نمی شه! درست مثل دزدی که آفتابه دزده ! خب بابا لااقل آخرتت انقدر مفت نفروش! دیگه انقدرها هم بی ارزش نیست بی انصاف !! 

  • تشنه آرامش
  • سه شنبه ۱۵ تیر ۰۰

سوسولی در جهنم!

می خواستم راجع به یه چیز دیگه بنویسم. ولی انقدر خسته و کوفته ام که بجز راجع به خستگی و کوفتگی نمی تونم چیزی بنویسم! چکار کردم؟! یه بار رو از تهران تا اسلام شهر تو صندوق عقب ماشین با کولر روشن بردم و خالی برگشتم ! همین! ولی انگار با شتر بردم!! چشمام الان کاسه خونه! با این که دو تا بستنی و یک رانی و یک شیشه شربت و یک تیکه خربزه و یه کاسه آبدوخیار خوردم! واقعا این راننده های کامیون و وانت چی می کشن! از شدت ضعف و سوسول بودن خودم شرمسارم! الان هم زیر باد شدید کولر غش کردم و به زور می خوام برای نماز بلند شم از جام! خدایا بعد تو می خوای یه همچین سوسولی رو بندازی تو آتیش جهنم؟؟!!! حالا اصلا توبه و استغفار من و قبول شدن اش به کنار! واقعا چنین موجود ضعیفی رو تو یه بیابون هم ول کنی هزار بار می میره و زنده می شه!! آتیش جهنم برای یه همچین موجود ضعیفی زیاد نیست؟!! به قول معروف دماغمو بگیری می میرم ! ضعیف که زدن نداره آخه! گفته و می گه و خواهد گفت خدایا غلط کردم ببخش ! خدایا تو هم به ضعف و ناتوانی اش رحم کن! 

  • تشنه آرامش
  • دوشنبه ۱۴ تیر ۰۰

اسکلتی در جزیره!

وبلاگ نویسی خوبی هایی داره، مث تخلیه افکار، حرف زدن با خدا و یا ... ولی سه تا بدی بزرگ داره! یکی اعتیاد بهشه! و از اون بدتر احساس نیاز به دیده شدن و خوانده شدن! و باز هم بدتر از اون ایجاد حرص در اوج بودن و آپدیت شدن و بالا رفتن رتبه و اینجور مزخرفات مربوط به وبلاگ نویسی اه !! قدیم ها آدم تو یک دفتر خاطرات شخصی می نوشت و شاید بعد مرگش یکی اونو می خوند!! و یا یکی که تو یک جزیره تنها گیر افتاده بود خاطرات و حرفاش می نوشت و شاید بعدها یکی اون دفتر تو جزیره پیدا می کرد و احتمالا در حالی که به اسکلتش نگاه می کرد دفتر رو می خوند 😅 ولی به هر حال آدم آرامش داشت! همه این آفت ها زیر سر موتورهای جستجو اینترنتی اه که این اصلاح رتبه و به روز شدن رو باب کردن! واقعا که چیز مزخرفی اه ! من اگه یه روز یه سایت وبلاگ درست کنم یه امکاناتی می ذارم که وبلاگ نویس ها بتونن با دسته بندی نوع تفکراتشون خواننده های هم فکرشون پیدا کنن تا بدون توجه به رتبه و صف و بروز بودن بتونن بیان و مطالبی که به سلیقه شون نزدیکتره بخونن و به جای این آمار مزخرف بازدید هم انجمن های هم فکری درست می کردم! واقعا آدم باید از خودش شعور داشته باشه و هر خری هر چیزی باب کرد همه دنبالش راه نیافتن همون کارو تکرار کنن ! مث این قضیه ارز دیجیتال و بیت کوین! حالا یکی یه غلطی کرد یه چی اختراع کرد! فاتحه کل مصرف برق خوندین بابا ! صلوات بفرستین ! 

  • تشنه آرامش
  • يكشنبه ۱۳ تیر ۰۰

سرآبولوژی !

سراب چیست؟! سراب به چیزی می گویند که از دور زیبا و از نزدیک زشت و غیر منتظره است! سراب آن چیزی است که تو منتظرش هستی که آنی باشد که تو می خواهی ولی هیچ چیزی نیست! سراب رویایی است که در ذهن توست ولی در واقعیت یا وجود ندارد و یا به آن زیبایی نیست! سراب چیزی است که وقتی نزدیکش می شوی محو می شود و جایش را چیزهای مزخرفی می گیرد که همه جا دور و بر تو بوده! بله سراب از دور خیلی زیبا و خواستنی است! پس چه خوب است اگر از همان دور نگاهش کنیم و از زیبایی اش لذت ببریم و بی خود وقت خود را برای نزدیک شدن به آن هدر ندهیم! سراب زیبا را با نزدیک شدن محو و نابود نکنیم. تنها چیزهایی را باور کنیم که جلوی چشم ما و در دستانمان هستند. بگذاریم سراب ها دور و زیبا بمانند. زیرا سراب ها مناظر دور دلخوش کنک زیبایی هستند که خلق شده اند که دور بمانند! 

  • تشنه آرامش
  • شنبه ۱۲ تیر ۰۰

هرم آرامش

آرامش یک هرم داره که هر چه قدر از قاعده و قسمت پهنش به سمت راس و نوک تیزش حرکت می کنی از کثرت کم می شه و به تمرکز اضافه می شه و بالعکس به آرامش اضافه می شه! یعنی در قاعده پهن هرم بیشترین کثرت و کمترین آرامش هست و در راس تیز هرم بیشترین تمرکز و بیشترین آرامش. می شه طیف این هرم رو به سه قسمت اصلی تقسیم کرد. اسم قسمت پهن پایینش رو می شه گذاشت ((برای دیگران زندگی کردن)) ! دیگرانی که کثرتشون زیاده. اگه به امیدشون باشی ناامیدت می کنن! اگه منتظرشون باشی خبری ازشون نمی شه! اگه به فکرشون باشی فکر اونا جای دیگه است! اگه بخوای بهت کاری نداشته باشن میان رو اعصابت! اگه بخوای درست رفتار کنن به بدترین و تهوع آورترین شکل ممکن رفتار می کنن! خلاصه این که اگه دشمنت یا رقیبت باشن یا بهت حسادت کنن  برای بهم زدن آرامشت از هیچ کار کثیفی دریغ نمی کنن! اگه رفتارشون برات تهوع آور باشه ذره ای از بهم زدن حالت کم نمی ذارن! و اگه به امیدشون باشی ذره ای به دلت رحم نمی کنن (مگه اونایی که خدا بخواد) ... اسم قسمت نزدیکتر به راس تیز هرم که پهنای کمتری داره رو می شه گذاشت ((برای خودم زندگی کردن)) یعنی اعتماد به نفس داشتن، به امید دیگران نبودن و محل ندادن به دیگران! که باعث آرامش بیشتر می شه ولی همیشه آسون نیست. اعتماد به نفس داشتن وقتی ضعف های خودت رو می دونی سخته و قانع بودن به داشته های خودت با ایده آل خواهی نفست در تناقض اه! محل نذاشتن به رفتارهای تهوع آور دیگران و آزار و اذیتشون هم صبر و اعصاب زیادی می خواد و گاهی دیگه دست خودت نیست! و کنترل کردن دلت که به امید بعضی ها نباشه و یا منتظرشون نباشه همیشه آسون نیست! برای آرامش واقعی باید فرار کرد به سمت نوک تیز و یکتای هرم ! جایی که فقط یک نقطه است و در اون هیچ کثرتی نیست! راس هرم که می شه اسمشو گذاشت ((برای خدا زندگی کردن)). جایی که امیدت جز به خدا نیست که هیچ وقت ناامیدت نمی کنه. و هیچ وقت منتظرت نمی ذاره. و همیشه قبل تو سر قرار حاضره. و حتی وقتی فکرت پیشش نیست به تو فکر می کنه. و حتی وقتی بد رفتاری می کنی به بهترین شکل جوابتو می ده. و هیچ چیزیش رو اعصابت نیست و جز آرامش چیزی پیشش نیست. و تنها دشمنی که پیشش پیدا می شه فقط خودتی و بس! خدایا! وسط هرم داریم خفه می شیم! هر روز سر می خوریم پایین و به زور خودمون بالا می کشیم! خودت دستمون بگیر و ببرمون تو اون راس نورانی آرامش بخش. 

  • تشنه آرامش
  • جمعه ۱۱ تیر ۰۰

ضامنم نشو !

از بعد رحلت شما و این هدیه خداحافظی که منو بیچاره کرده هنوز حتی نتونستم بیام و از دور به اون در که باید تو لنگه اش بشینم و زار بزنم نگاه کنم و آه بکشم 😓 بارها قصد کردم بیام و جلوی اون چهره نورانی که هر کسی رو با یک نظر شیفته خودش می کنه بشینم و بپرسم که حالا منطقا و انصافا چه خاکی باید تو سرم بریزم؟ یک بار دلم می خواد احساساتم رو بیرون بریزم و زار بزنم و به پاشون بیافتم ولی با خودم می گم احساسات تو اون درگاه که همش نور و عقل محضه چه فایده ای داره ! اونم اشکی که اشک تمساحه و آخر هم فایده ای نداره و نه اشک نسوح! بعد با خودم می گم خیلی منطقی برم و بگم تو امتحان اول که رفوزه شدم و عرضه یه نفس کشیدن هم که ندارم! حالا تکلیف من چی اه که قلبم اینجا اسیره؟ خب لابد جواب منطقی اش هم اینه که بفرمایید شما آزادید مزاحمتون نمی شیم 😓 واقعه وقتی یکی اصلا دغدغه اش فقط دنیاست، چه جای صحبت منطقی یا احساسی؟! 😥 کاش لااقل قسمتم بشه برم شاید فرجی شد ... شایدم همون بهتر که نتونم برم و بالکل قطع امید کنم 😥 یا امام رضا بازم باید از تو بخوام با رافت و لطفت دوباره ضامن من شی ... نه ضامن که نه ... چون من از اون آهو بی معرفت ترم و زیر قولم می زنم 😭 چطور داغ من یکی دیگه رو عاقبت به خیر کرد و رو من سنگ اثری نکرد 😭 ضامنم نشو ... فقط بزرگواری کن بزار رو خاک در این خونه یه گوشه ای یه جایی برای یه بی عرضه بی لیاقت بمونه شاید قبل مرگش آدم شد و یک نفسی کشید 😭

  • تشنه آرامش
  • پنجشنبه ۱۰ تیر ۰۰

جنایت و مکافات!

فکر کنم بزرگترین مجازات این که با هر چیزی غیر خدا به آرامش برسیم خودش باشه! یعنی مجازاتمون اینه که با همون غیر خدا به آرامش برسیم ☹ مثل مجازات بچه کوچولویی که با مامانش قهر می کنه! روزی که با چیزی غیر خدا آروم بشی، بعد هر کار کنی که دوباره دلت با یاد خدا آروم کنی، دل خودت نمی تونه 😥 نه این که اصلا خدا بخواد تنبیهت کنه ! خودت با دست خودت داری خودت تنبیه می کنی! چون تمام فکر و دلت رو اون چیز دیگه پر کرده 😥 هر چی می خوای به یاد خدا بیافتی و حس و حال حرف زدن با خدا رو داشته باشی، باز می بینی فکر و دلت پر از همون چیزهای دیگه است! اون وقته که همه چیزهایی که دلت بهشون خوش کرده بودی مثل یک کنه کثیف دورت می چرخش و بهت می چسبن و ازشون حالت تهوع پیدا می کنی! می خوای داد بزنی و سر به بیابون بزاری و از همه چی فرار کنی! و داد بزنی خدایا بسه دیگه غلط کردم! 😥 

  • تشنه آرامش
  • چهارشنبه ۹ تیر ۰۰

مردم از با نمکی!

همه ما گاهی منتظر یک نگاهیم ! اگرچه به روی خودمون نمی آریم 😉 ولی با یک کلمه یا با یک نگاه گاهی حالمون عوض می شه! ولی وقتی تا تهش می ریم باز هم این تشنگی برطرف نمی شه! انگار تو وجودمون پر نمکه !! نه این که خیلی با نمک باشیم 😅 از لحاظ جذب آب و تشنگی سیری ناپذیر گفتم ! اما تو خلوت تنهایی یا آخر شب وقت خواب همیشه می بینم یکی هست که خیلی تشنه نگاه و یک کلامشم ... یکی که اگه تو نگاه و کلامش بشه غرق شد دیگه این تشنگی برطرف می شه! یکی که می تونه این کویر پر نمک لعنتی رو چنان پر آب کنه که بشوره اش و دریاش کنه ... یا کامل این نمک ها رو تو یک نگاهش حل کنه و محوش کنه که این تشنگی برای همیشه از بین بره ! خدایا طاقت این تشنگی ندارم! مردم از این با نمکی! آب می خوام! تشنه ام! یه نیم نگاهی بنداز به این شوره زار !

  • تشنه آرامش
  • سه شنبه ۸ تیر ۰۰

درد عام، شادی خاص!

انقدر آه و ناله کردیم که دیگه نمی دونم مثلا چه چیز خوب و مثبتی می شه گفت! شایدم واقعا جذابیت مطالب حاوی آه و ناله بالاتر از مطالب مثبته! توی وبلاگ هم درصد درد دل ها از درصد مطالب حاوی خوشحالی بیشتره! به دوست قدیمی ام هم که امروز زنگ زدم طبق معمول بیشتر خبرها شامل درد دل و آه و ناله های مشترک بود! ظاهرا همه ما بیشتر دوست داریم یکی پیدا کنیم که بتونیم باهش درد دل کنیم یا هم دردمون باشه تا بخواهیم باهش حرف های خوشحال کننده بزنیم. البته وقتی جوون و نوجوون بودیم بیشتر دنبال جک گفتن و شوخی کردن با دوستان بودیم و الان هم حس طنزمون به راهه که البته یا طنز تلخه، یا بعضی شوخی ها که تمسخر یا حرفای چرت و پرت و یا زشته! اصولا تعداد کسایی که می خواهیم باهشون خوشحال باشیم خیلی خیلی کمتر از تعداد کسایی اه که می خواهیم باهشون درد دل کنیم! به راحتی با یک غریبه تو اتوبوس درد دل می کنیم ولی با هر کسی نمی گیم و نمی خندیم. می شه گفت خوشحالی برای ما یک چیز خیلی خاص و خصوصی اه و درد یک چیز عمومی ! و جذابیت درد دل کردن هم برامون از جذابیت شادی کردن بالاتره. حالا اگه این شادی یک شادی معنوی هم باشه بازم با افراد محرم که اون شادی رو قلبا درک می کنن می شه راجع بهش حرف زد. مثل گفتگوی اهل بهشت. خیلی شادی ها هست که اصلا نمی خواهیم و نمی تونیم با کس دیگه داشته باشیم. مثل شادی بازی کردن با بچه خودمون و یا شادی کنار همسر و معشوق! خدایا ما درد زیاد داریم که به هر کس و ناکسی بگیم! ولی دلمون شادی ای می خواد که فقط بین ما و تو باشه! شادی ای که تو با رحمتت در دل ما ایجاد می کنی و خودت از هر کسی به دل ما نزدیک تری تا بدونی که چقدر شاد شده! شادی ای که فقط بشه با تو نجوا کرد!  

  • تشنه آرامش
  • يكشنبه ۶ تیر ۰۰

باغ وحش دوست داشتنی!!

وقتی آدم با یک دیوونه یا مونگول یا عقده ای سر و کار داره، ازش متنفر می شه!!

وقتی با چند تا دیوونه و مونگول و عقده ای سر و کار داره، احساس می کنه داره حالش بهم می خوره!!

وقتی با یک جمعیت دیوونه و مونگول و عقده ای سر و کار داره، از زندگی خودش سیر می شه و آرزوی مرگ می کنه!!

ولی ... وقتی دیگه تقریبا هر کی دور و برت می بینی یا دیوانه است یا مونگول و آی کیوش در حد شاخه درخت و یا عقده ای و روانی، دیگه براش همه چی طبیعی و عادی می شه!!! دیگه از هیچ کسی هیچ انتظاری جز مونگول بازی و نفهمی و عقده خالی کردن نداره!!! وقتی انتظاری نداشته باشی اعصابت هم کمتر خورد می شه!! انگار تو باغ وحش زندگی می کنی!! آخ ببخشید!! به شعور حیوانات توهین شد!! فردا یک جلسه عقده خالی کنی هست که می تونم بشینم و از پشت میله های باغ وحش نگاه کنم smiley جاتون خالی! با انسان های کمیاب هستم !

  • تشنه آرامش
  • شنبه ۵ تیر ۰۰

خودتر از خود!

بازم امروز با معجزه ات دل ما رو شاد کردی. معجزه ای که فقط می خواست بگه تو هستی و نزدیک از خود ما به ما ! تو هستی و دوست ترین دوست ها ... شاد قبل شادی ما ... شوخ قبل شوخی ما و خودتر از خود ما ! معجزه ای که نه از سر حاجت و نیاز مبرم ما بود ... بلکه تنها از برای کیش و مات کردن قلب ما ... و از فوران رحمت و دوستی تو بود. نام حضرت دوست نه تنها شایسته تو است بلکه حتی جز تو برازنده هیچ مخلوقی نیست! و هیچ مخلوق هم شایستگی دوستی متقابل تو را ندارد. چه کسی است که بتواند ادعا کند که من دوست خدایم؟! جز آن که اعتراف کند در دوستی دوست غرق شده و چیزی جز آن را آرزو ندارد! حیف که این مستی معجزات شیرین تو را باد حرص و طمع و بی عقلی ما می برد و باز در تاریکی جهل خود فرو می رویم! 

  • تشنه آرامش
  • جمعه ۴ تیر ۰۰

تعذیه آن سانی!

یک چیز در مورد نماز هست که گاهی می تونم خیلی کم حسش کنم. این حقیقت که نماز برای فرشته ها حکم تغذیه برای انسان ها رو داره. یعنی به نماز خوندن نیاز دارن و بدون اون نمی تونن سر کنن. اما انسان ها دو جنبه دارن که یکی حیوانی اه و نیاز به غذا و آشامیدنی حیوانی داره، که خب خیلی راحت قابل لمس اه. و یک جنبه فرشته ای که نیاز به نماز داره ولی به راحتی قابل درک نیست و کمی هم با جنبه حیوانی در دو نقطه خیلی دور از هم قرار داره. بنابراین در این کشمکش نماز خوندن انسان خیلی بالاتر از نمازخوندن فرشته است، به شرطی که بتونه اون جنبه فرشته ای خودش لمس کنه و با نیاز تمام نماز بخونه. چنین لمس و توجهی در نماز می تونه خیلی نماز  رو لذت بخش تر کنه. می شه اسمش رو گذاشت: تغذیه آن سانی! 

  • تشنه آرامش
  • پنجشنبه ۳ تیر ۰۰

عقب افتاده دوست داشتنی

چقدر چیز توی دنیا برای یاد گرفتن هست و چقدر عمر آدم کمه برای یادگرفتن همه اش! فکر می کردم به این سن که رسیدم خیلی چیزها بلدم ولی هر روز می فهمم که هنوز واقعا خیلی چیزها اصلا به گوشم هم نخورده بود! مثلا تازه بعد ده سال رانندگی کردن تازه فهمیدم کوئل ماشینم کجاست!! واقعا آدم احساس خنگی بهش دست می ده !! حالا تازه این ها چیزهای مربوط به امور دنیاست! از چیزهای باطنی که کلا هیچی نمی دونم!! پیامبر سن من بود مبعوث شد و من هنوز یه نماز درست نمی تونم بخونم و بفهمم! واقعا مایه شرم و سرافکندگی اه! پس این عمر به چی داره می گذره! ادعامون هم می شه که عقل کل ایم! خدایا می دونم عقب افتاده های ذهنی رو دوست داری... منم بزار تو حساب همون ها ! چون در مقیاس بالا خیلی فرقی با اونا ندارم sad امیدوارم این نفهمی و نادونی لااقل باعث بشه تو دوستم داشته باشی 

  • تشنه آرامش
  • چهارشنبه ۲ تیر ۰۰

دلواپس توام ای بی خبر ...

امشب دوباره قلم به دستم کرد اسم تو! چرا هر وقت اسم تو رو می بینم یا می شنوم دلم می لرزه؟ مثل اون خنده اول تو که اون طور من و تو رو آواره کرد! می دونم که می دونی که هنوز به فکرتم و دلواپستم ... آخه یه خبر از خودت می دادی راه دوری نمی رفت sad هنوز هم امیدوارم که باز یه روز یه دفعه بیای تو اتاقم و قلبمو بیاری کف پام crying بیای و بازم فضولی کنی ... بیای و بازم سوالای عجیب غریبت بپرسی ... بیای و من از چیزهایی که به هیچ کس نگفتم به تو بگم sad کاش می دونستی که عاشق روح توام هر چند تن تو چندان سازگار با تن من نیست crying کاش هیچ کس دیگه هم نام تو نبود ... کاش فقط بگی کجایی و چکار می کنی ای بی خبر ... دلواپس توام 

  • تشنه آرامش
  • سه شنبه ۱ تیر ۰۰

هنر عادی زندگی کردن!

واقعا عادی زندگی کردن هم هنره! واقعا نمی تونم این همه رفتارهای تابلو غیر عادی رو درک کنم! مثال هاش خیلی زیاده و بعضی هاش هم قابل بیان نیست! ولی چند نمونه اش که دیگه خیلی سر به دیوار کوبیدن داره می گم! مثلا اون مجری های تلویزیون که دوست دارن همش تو کادر باشن و هر چی طرف مقابلشون می گه چنان غیر عادی سرشون تند و تند تکون می دن که آدم فکر می کنه دارن به توپ هد می زنن و هر لحظه می ترسی کله پا شن از شدت سر تکون دادن!! و یا اون گوینده اخبار زن که موقع اخبار چنان نیشش تا بناگوش بازه که آدم یاد فیلم مردی که می خندید می افته که انگار دهنش جر خورده!! یا اون راننده ای که اصرار شدید داره تو اتوبان با سرعت ۶۰ تو خط ۱ رانندگی کنه و اصلا هم حاضر نیست اجازه بده احدی ازش سبقت بگیره و بعد یک جلوتر که می ری می بینی داره زیگزاگی با سرعت ۲۰۰ از همه سبقت می گیره!!! یا اون مثلا مردایی که سوار اتوبوس می شن می رن قسمت خانم ها می شینن بعد به جای خجالت کشیدن چنان با افتخار سرشون بالا می گیرن انگار قله اورست فتح کردن!!! یا اون پیرزنی که تو خیابون های استانبول که همه یا حجاب دارن یا حتی بی حجاب هاش با آستین بلند و یقه بسته راه می رن با آستین حلقه تو خیابون قر می ده!!! یا اون مونگول هایی که وقتی می رن تو طبیعت به جای این که مثل همه انسان های عادی از سکوت طبیعت و چه چه پرنده ها و صدای رودخانه لذت ببرن با خودشون ضبط می برن و صداش هم بلند می کنن!!! یا ... یا ... بابا نمی گم پیامبر باشین ... اصلا مسلمون هم نباشین ... اصلا دین هم نخواستیم داشته باشین ... بابا لااقل عادی زندگی کنین !!! واقعا انقدر سخته عادی بودن؟؟!! 

  • تشنه آرامش
  • سه شنبه ۱ تیر ۰۰
همه ما در جستجوی آرامش هستیم. آیا آن که در این میان کمتر می داند آرامش بیشتری دارد چون خیلی چیزها را نمی داند؟ یا برعکس آن که بیشتر می داند آرامش بیشتری دارد چون خود را گرفتار نمی کند؟ نمی دانم! فقط خدا می داند!
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان