امشب دوباره قلم به دستم کرد اسم تو! چرا هر وقت اسم تو رو می بینم یا می شنوم دلم می لرزه؟ مثل اون خنده اول تو که اون طور من و تو رو آواره کرد! می دونم که می دونی که هنوز به فکرتم و دلواپستم ... آخه یه خبر از خودت می دادی راه دوری نمی رفت sad هنوز هم امیدوارم که باز یه روز یه دفعه بیای تو اتاقم و قلبمو بیاری کف پام crying بیای و بازم فضولی کنی ... بیای و بازم سوالای عجیب غریبت بپرسی ... بیای و من از چیزهایی که به هیچ کس نگفتم به تو بگم sad کاش می دونستی که عاشق روح توام هر چند تن تو چندان سازگار با تن من نیست crying کاش هیچ کس دیگه هم نام تو نبود ... کاش فقط بگی کجایی و چکار می کنی ای بی خبر ... دلواپس توام