داریم واقعا چکار می کنیم؟! آسایش و درآمد و خوردن و خوابیدن و لذت بردن و خونه و ماشین و بچه و آینده بچه و ... همه شدن کل هدفمون از زندگی. واقعا یادمون رفته اصلا برای چی اومدیم تو این دنیا و آخرش همه این چیزها همه هیچ و پوچ می شه و اصل کار ازمون سوال می شه. یه قایق و یک کم آذوقه به ما داده شده که به سرزمین آرزوها برسیم و ما سرگرم و دلبسته قایق شدیم و انقدر حواسمون به قایق پرته که اصلا یادمون رفته پارو بزنیم و به سرزمین آرزوها برسیم! یادمون رفته که اگه پارو نزنیم و نرسیم هر لحظه طوفان های عظیمی تو راهه که ما رو غرق کنه! و آخر سر هم قایقمون غرق می شه و اگه به ساحل نجات نرسیده باشیم خودمون هم باهش غرق می شیم! سرزمین آرزوها رو رها کردیم و محکم چسبیدیم به قایق و هر کی هم به قایقمون نزدیک شه مث سگ هار می پریم بهش!! گاهی هم مث کفتار می پریم که قایق دیگران رو تصاحب کنیم! اونم نه برای رسیدن به سرزمین آرزوها ! فقط برای این که قایق بزرگتری برای غرق شدن داشته باشیم!! خل ایم به خدا!!