انقدر آه و ناله کردیم که دیگه نمی دونم مثلا چه چیز خوب و مثبتی می شه گفت! شایدم واقعا جذابیت مطالب حاوی آه و ناله بالاتر از مطالب مثبته! توی وبلاگ هم درصد درد دل ها از درصد مطالب حاوی خوشحالی بیشتره! به دوست قدیمی ام هم که امروز زنگ زدم طبق معمول بیشتر خبرها شامل درد دل و آه و ناله های مشترک بود! ظاهرا همه ما بیشتر دوست داریم یکی پیدا کنیم که بتونیم باهش درد دل کنیم یا هم دردمون باشه تا بخواهیم باهش حرف های خوشحال کننده بزنیم. البته وقتی جوون و نوجوون بودیم بیشتر دنبال جک گفتن و شوخی کردن با دوستان بودیم و الان هم حس طنزمون به راهه که البته یا طنز تلخه، یا بعضی شوخی ها که تمسخر یا حرفای چرت و پرت و یا زشته! اصولا تعداد کسایی که می خواهیم باهشون خوشحال باشیم خیلی خیلی کمتر از تعداد کسایی اه که می خواهیم باهشون درد دل کنیم! به راحتی با یک غریبه تو اتوبوس درد دل می کنیم ولی با هر کسی نمی گیم و نمی خندیم. می شه گفت خوشحالی برای ما یک چیز خیلی خاص و خصوصی اه و درد یک چیز عمومی ! و جذابیت درد دل کردن هم برامون از جذابیت شادی کردن بالاتره. حالا اگه این شادی یک شادی معنوی هم باشه بازم با افراد محرم که اون شادی رو قلبا درک می کنن می شه راجع بهش حرف زد. مثل گفتگوی اهل بهشت. خیلی شادی ها هست که اصلا نمی خواهیم و نمی تونیم با کس دیگه داشته باشیم. مثل شادی بازی کردن با بچه خودمون و یا شادی کنار همسر و معشوق! خدایا ما درد زیاد داریم که به هر کس و ناکسی بگیم! ولی دلمون شادی ای می خواد که فقط بین ما و تو باشه! شادی ای که تو با رحمتت در دل ما ایجاد می کنی و خودت از هر کسی به دل ما نزدیک تری تا بدونی که چقدر شاد شده! شادی ای که فقط بشه با تو نجوا کرد!