چند شبه مشغول کشتی گرفتن با نفس خودمم و همون اول زیر یه خم می گیره و خاکم می کنه!! عجب غولی ساختم ازش!! انقدر که همش بهش توجه کردم و هر چی هر وقت خواست بهش دادم حالا از پسش بر نمی آم دیگه!! باید یک کم بهش سخت بگیرم و اذیتش کنم ضعیف بشه که لااقل انقدر زود نزنه ام زمین!! بار انداز کردنش که هنوز زوده! ولی لااقل بتونم یه بیست دقیقه تو خواب مقاومت کنم و زرتی بلندم نکنه و نکوبونه تو خاک! تا قبل از بهار زمستونی باید بتونم یک کم جونش بگیرم که اون موقع دیگه بتونم یه دو تا زیر ازش بگیرم لااقل! نگران نباشین! خودم هم نمی دونم چی می گم 😅 هذیون ناشی از زمین خوردن زیاده 😉 امیدوارم تا آخر این مبارزه انگیزه ام از دست ندم. خدایا تو رو به هر کی برات تو این دنیا از همه عزیزتره همین یک قلم ازم نگیر تا بتونم طاقت بیارم. دیگه نمی خوام بشینم کنار گود و حسرت بخورم.